فدک ذوالفقار فاطمه (قسمت چهارم)

سکانس اول
پساز وفات پیامبر اموال بحرین را نزد ابوبکر آوردند، جابر آمد و گفت زمان پیامبر ایشان به من گفت: وقتی اموال بحرین آمد بیا و مقداری از آن را به تو بدهم. ابوبکر ۱۵۰۰ به او داد.( صحیح بخاری، ج۲، ص۹۵۳)
سکانس دوم
عبداللهبنزبیر نوه ابوبکر نزد او آمد و به او گفت کوهی به نام سلع را به او ببخشد. ابوبکر پرسید برای چه میخواهی؟ او پاسخ داد: ما در مکه چنین کوهی داشتیم دوست داریم در مدینه هم مثل آن را داشته باشید ابوبکر آن کوه را به او بخشید.
سکانس سوم
در جنگ بدر ابوالعاص شوهر زینب، دختر خوانده حضرت خدیجه اسیر شد. زینب برای آزادی او گردنبندی که حضرت خدیجه در شب ازدواجش به او داد را برای پیامبر فرستاد. ایشان تا چشمش به آن خورد یاد فداکاریهای حضرت خدیجه افتاد و سخت گریست. آنگاه رو به مسلمانان کرد و فرمود: این گردنبند متعلق به شماست اگر اجازه دهید او را پس دهیم و ابوالعاص را بدون فدیه آزاد کنیم، همه مسلمانان پذیرفتند.
سکانس آخر
ابنابیالحدید دانشمند سنیمذهب که نهجالبلاغه را شرح کرده و جلد دوم آن را بهسبب تعصب سنیگری اش به فضائل عمربنخطاب اختصاص داده پساز ذکر داستان گردنبند زینب میگوید: استادم به من گفت مقام فاطمه نزد پیامبر بالاتر است یا زینب؟!
سپس ادامه داد: من نمیگویم خلفا بهزور فدک را از مسلمانان میگرفتند، بر فرض هم که استدلال آنان برای عدم تعلق فدک به فاطمه درست بود؛ چرا خلیفه رضایت مسلمانان را در پس دادن فدک جلب نکرد. ایکاش میآمد نزد مردم و میگفت: فدک متعلق به شماست! اما زهرا دختر پیامبرتان آن را میخواهد راضی هستید به او بدهیم؟
ابنابیالحدید گوید من در برابر سخنان شیوای استادم پاسخی نداشتم و فقط بهعنوان تایید گفتم: ابوالحسن عبدالجبار نیز چنین اعتراضی به خلفا دارد و میگوید: هرچند رفتار آنان طبق شرع بود! ولی احترام فاطمه و مقام او رعایت نشد. (شرح نهجالبلاغه، ج۱۴، ص۱۹۱)