تاریخ غدیر (قسمت شانزدهم)

حذیفه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای اینکه شهر را برای پذیرش حاکمیت علی بن ابیطالب علیه السلام مهیا کند، دستور داد تا منافقین و به ویژه ابوبکر، عمر و ابوعبیده همراه با لشگری که فرماندهیاش را یک جوان به نام اسامه برعهده داشت به سمت مرزهای روم بروند.
با وخیم شدن حال جسمی رسول خدا، برخی از منافقین می خواهند نزد پیامبر بمانند اما ایشان اجازه نمیدهد.
پیامبر قیس بن سعد و حباب بن منذر را فرستاد تا پیامش را به لشگر اسامه که در نزدیکی شهر مدینه اردو زده بودند برسانند، آنها بازگشتند و خبر حرکت لشگر را به ایشان دادند، اما رسول خدا فرمود: «لشكر هنوز از جاى خود حركت_نكرده است»
ابوبکر و عمر و ابوعبیده، گروهی را فرستادند تا خبر از حال پیامبر گیرد. آنها نزد عایشه رفته و او خبر داد که حال پیامبر وخیم است. وقتی وضعیت پیامبر بدتر شد، عایشه فردی به نام صهیب را فرستاد تا خبر دهد دیگر امیدی به ماندن پیامبر نیست.
بدین روی، ابوبکر و عمر و ابوعبیده با متقاعد کردن اسامه که حال پیامبر وخیم است و در صورت فوت باید کنارش باشیم و اگر رو به بهبودی رفت به اردوگاه باز می گردیم، اجازه خروج گرفتند و شبانه وارد مدینه شدند.
پیامبر فرمود: دیشب فتنهای در شهر اتفاق افتاد. وقتی اطرافیان از چیستی این فتنه پرسیدند، فرمود: «عده ای از لشگر اسامه واردشهر شدند و سه مرتبه فرمود: و بدانيد كه من از آنها، بيزارم» و سپس تاکید کردند: «واى بر شما لشگر اسامه را حركت دهيد»
📗 منبع: کتاب ارشاد القلوب، ج2، ص180 تا 210
با ما همراه باشید؛ ادامه دارد ...